گناه حوا
گناه كرد و عشق آفريده شد جريان آن گناه به عالم كشيده شد حو
ا به نام وسوسه ها آفريده شد آدم براي پاكي وشيطان به جاي نفس حو
من باگناه خوردن يك سيب زنده ام سيبي كه ازحوالي يك خواب چيده شد
ا دوباره درتن و جانم دميده شد ... من خواب چشمهاي شما را نديده ام ام
ل نامت شنيده شد ي كه عشقبازي تو باورم شود آهي كه از تغز حس
عصيانگرم!چو ريشه به خاكت دويده ام هنگامه اي كه پرده به نامش دريده شد
رم كه به عشقت هبوط كرد اشكي مكررم كه به پايت چكيده شد خاكي محق
اي بي گناه غزلهاي سرخ و ناب اين بار در حوالي من با تو ديده شد ... حو
افتاد از نگاه شما " آدم " نجيب ! آدم گناه كرد و غزل آفريده شد
چهارشنبه 23 شهریور 1390 - 6:59:14 PM